از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]
زورخانه - منوچهر عطاءالهی
پیوندها
جاده مرا صدا می زند...

جوان گفت...
جاده مرا صدا می زند...
راه مرا می خواند...
بگذار بخواند!
من کوله بار خویش را بسته ام
پس قدم در راه خواهم گذاشت
پا به پای جاده خواهم رفت.
هم نفس با ثانیه ها خواهم دوید
و می دانم که این راه
راهی است پر چاه
پر از کوره راه پر از پستی پر از بلندی پر از فراز پر از نشیب
و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن
و می خواهم که عاجزانه از تو بخواهم که راهنمای من گردی
و مونس و انیس یار من شوی
که محتاجم به راهنمایی تو در این راه پر از بیراهه ی زندگی
پس مرا به سوی خویش بخوان
و از آستان بلندت مران
بگذار که زندگی هر آنچه می خواهد بکند و
شیطان هر قدر که می تواند...
چه غم؟
که من روئین روانم، به یمن اکسیر نام اعظم تو
پس با نام تو که زیباترین نام عالم است برای من، گام در راه خواهم گذاشت
و تو را می خوانم...
و تو را خواهم خواند
و تو را می گویم...
و تو را خواهم گفت
که نام تو گره گشای کورترین گره های عالم است برای من
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها...

مهدی جان!
منتظران ظهور

کلمات کلیدی: آل یاسین


نوشته شده توسط منوچهرعطاءالهی 88/1/15:: 2:0 عصر     |     () نظر


www.b-a-h-a-r-2-0.sub.ir رفتن به بالای صفحه